مشکلات یک گروه خودجوش فرهنگی و باز هم ناحمایتی مسئولان

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم؛ سال ۱۳۸۸ بود که ۴ نفر از جوانان استان فارس دور هم جمع می‌شوند و «جبهه فرهنگی نورالهادی» را تشکیل می‌دهند. نورالهادی یک گروه خودجوش است که بزرگترین هدف آن معرفی شهدای استان فارس است. اعضای گروه معتقدند که شهدای استان بسیار مظلومند و کسی برای آنها کاری نکرده است. آنها می‌گویند حتی ارگان‌هایی که بودجه دولتی دارند تا برای شهدا کار کنند هم از وظیفه‌شان غافلند.

ابتدا آرشیوی که مدت‌ها برای جمع‌آوری آن زحمت کشیده بودند را از این ارگان به آن ارگان می‌بردند تا شاید بتوانند حمایت کوچکی را جلب کنند اما وقتی از همه جا نا امید می‌شوند، خودشان با هزینه‌های شخصی کار را شروع می‌کنند.

نهادهای دولتی استان فارس نه تنها هیچ کمک مالی به «جبهه فرهنگی نورالهادی» نمی‌کنند، بلکه از ارائه اطلاعات مربوط به شهدای استان هم خودداری می‌کنند و می‌گویند: «اینها اسرار محرمانه و سری جنگ است»!

این گروه کوچک فرهنگی تا کنون ۲۰ جلد کتاب درباره شهدای استان فارس چاپ کرده‌اند که در آن به ۱۰۰۰ شهید استان پرداخته شده است. مجلدات دیگری هم تولید و به مرحله پیش از چاپ رسیده اما مشکلات مالی گروه و بدهی ۲۰ میلیون تومانی فعلی آنها برای تولیدات قبلی، مانع از چاپ  و توزیع محصولات جدید شده است.

مولفان در نورالهادی هیچ حق تالیفی دریافت نمی‌کنند؛ حتی یک ناشر متدین در شیراز حاضر شده تا با شرایط سخت مالی گروه کنار بیاید و در اوضاع گرانی کاغذ و چاپ با آنها همکاری کند. بچه‌های گروه می‌گویند: «ما اعتقاد داریم برای کار فرهنگی باید هزینه کنیم. چیزی که مهم است، توزیع و ترویج این معارف بین مردم است.»

«سردار زهرایی؛روایت‌هایی کوتاه از شهید اسلامی نسب»، «خواب‌هایی از جنس نور؛روایت‌هایی کوتاه از شهید حاج مهدی زارع»، «سید محمد؛روایت‌هایی کوتاه از شهید سیدمحمد کدخدا»، «بابا خون داد؛روایت‌هایی کوتاه از شهید مهدی ظل انوار»، «همچو مالک اشتر؛روایت‌هایی از شهید هاشم اعتمادی»، «آرزوی فرمانده؛روایت‌هایی از شهید حاج منصور خادم صادق»، «مقیم کوی رضا؛روایت‌هایی از شهید رضا پورخسروانی همراه با خاطراتی از ۱۸ شهید دیگر»، «حدیث عشق؛خاطرات عاشورایی از شهدای استان فارس»، «راز یک پروانه؛ روایت‌هایی از سردار شهید خانمیرزا استواری همراه با خاطراتی از شهدای مرودشت»، «علمدار عصار؛روایت‌هایی از سردار شهید محمدمهدی علیمحمدی همراه با خاطراتی از شهدای شهرستان اقلید» و …بخشی از کتاب‌های چاپ شده این مجموعه است.

دو نمونه جزئی از خاطرات کوتاه شهدا که در کتاب‌های این مجموعه چاپ شده را بخوانید:

***هر وقت از عباس می پرسیدم در جبهه چه کار می کنی، می خندید و می گفت:« هیچی یک تفنگ خالی می دهند دستم، تا عراقی ها به سمتم آمدند از ترس آن را به آنها تحویل می دهم!»
بعد از مفقود شدن عباس فهمیدم، عباس فرمانده گردان بوده و یلی از یلان جنگ!
آخرین باری که تماس گرفته بود، گفتم: «عباس، پسر عمویم مفقود شده، اگر می توانی خبری از او برای ما بیاور!»
عباس با خوشحالی گفت: « به! چه خوب است که مفقود شده!»
همان شب خودش برای عملیات رفت و مفقود شد! (شهید عباسعلی میرزایی دولت آبادی)

***حاج محمد حج رفته و حاجی هم شده بود, اما دوست داشت باز هم برود. مستقیم رفته بود پیش مسئول حج و زیارت. ایشان گفته بود سهمیه‌های ما  محدود است هر نفر فقط یکبار می‌تواند برود. حاج محمد گفته بود مگر در مفاتیح ننوشته اللهم رزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام
پس بگویید فی کل عام را حذف کنند!
اتفاقاً حج آن سال یعنی سال ۶۶، همان سالی بود که وهابی ها به زائران ایرانی حمله و عده ای را شهید و مجروح کردند. روز بعد این حادثه روزنامه های عربستان عکسی را چاپ کردند که در آن حاج محمد در حال به آتش کشیدن پرچم آمریکا روی پشت بام یک ساختمان بود. (شهید حاج محمد ابراهیمی)

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 + 1 =